پنجشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۳

شب شباشب شب

حتما راهی دارد از شب بگذرم
راهی دارد بگریزم
راهی دارد نقب بزنم به روز
شب
شباشب
هجوم می‌آورند خاکستر خاطراتی که سوزانده‌ایم در سراسر روز
در سراسر عمر
آدم‌هایی را که سوزاندیم
دل‌هایی را که سوزاندیم
باد
یاد
می‌آورد و می‌ریزد خاکستر را بر دست‌های ما
بر موهای ما
بر مژگان ما
قلب‌های ما روی کوره‌های آدم‌سوزی را سفید کرده است
به بهانه‌ی این‌که نسل سوخته‌ایم
تاریخ را دور می‌زنیم
و سراسر روز دودی که از دودکش بلند کوره‌های حافظه بلند می‌شود
فضای افسانه‌ها
و بوسه‌های ما را مسموم می‌کند
حتما راهی دارد بگذریم
و هر چه پیشتر برویم
فروتر می‌رویم در شب
و شب
راهی باز می‌کند در روز
و خودش را می‌کشد تا شبی دیگر